دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
کشتی شکسته‌گان رازمستان سر نمی‌شودخستگی در نمی‌رودعید فرا نمی‌رسد.خودفریبانسرآسیمهرنگ امید می‌پاشندبر تخته‌پاره‌های خیسیدهحقیرانهپایکوبی بر تّرک می‌کنندلوده‌گانِ عن‌قریب غوطه‌ور در آببی‌هودهمشاطه‌‌‌ی آئینه می‌شوندپیرعروسِانِ زشتِ بی‌دامادرندانههفت بر سفره می‌چینندنقش بر نقاب می‌زنندبه تغافلنوروز برپا می‌کنندتا این راستاز یاد برود شایدکه"در کشتی شکستهبوی بهار نمی‌آید" + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1401 ساعت: 15:46

دوسـتان و رفقای گرامی ،مقـدم خـجســته بهـار و نوروز را به شـما و همه آنهـائی که فرا رســیدن بهـار آزادی را در شــمیم گـلزار انســانیت به انتظـار نشـسته اند ، شــادباش میگویم و برای همگان در سـال نو ، تندرسـتی پایدار ، شــادی اســتوار و پیـروزی آرزومندم . ارادتمند مهرداد اکبری + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1401 ساعت: 15:46

یک چند اگرچه مانده تا فصل بهار
تا باغ شود دوباره پر نقش و نگار ،
امروز وهنوز و عید نوروزت شاد
هر روز غمت کم تر و شادی بسیار .

سال نوتان به شادی آکنده ،
بر روی لبان همیشه گلخنده،
صحت به کمال و عمر پاینده ،
تا باز بهار های آینده .

#نوروز_خورشیدی_خجسته_باد
#سال_1402_فرخنده_باد

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1401 ساعت: 15:46

به واژه "آزادی" فکر می کردم.عبارتی که با حرف اول الفبای فارسی آغاز می شود و با آخرین حرف آن پایان می یابد.بعد فهمیدم همه خواسته ی مردم در میان این آغاز و پایان نهفته است."زاد" که در میان "آ" و "ی" قرار دارد، فاعل مصدر "زادن" است، همان فرآیندی که "زیستن" و "زندگی" را ممکن می کند.و در گونه ی انسان، این "زن" است که فاعل فعل زادن است.بنابراین همیشه "زن" در دل "آزادی" آبستن "زندگی" بوده است + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 94 تاريخ : شنبه 27 اسفند 1401 ساعت: 23:33

" اعتراض می‌کنم "تا باشمامروز شاید بتوان از "نیاز به اعتراض کردن" صحبت کرد. به این معنا که بسیاری از ما، فارغ از دلایل عینی و اخلاقی، نوعی ضرورت روانشناختی را برای اعتراض کردندر درونمان حس می‌کنیم. امروز در شرایطی زندگی می‌کنیم کهتاب‌آوری روانشناختیمان در گرو نوعی از عاملیت داشتن و اعتراض کردن است. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 76 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 21:38

سرت را بر سینه‌ام بگذار...
می‌شنوی؟
صدایِ گَله‌ای خسته‌ از نفس هایم،
که هر کدام در فرار از حسرت های همیشه ماندگارم؛
چاک خورده و از پا افتاد اند!

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 80 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 21:38

چه کسی ادعا می‌کند در این جهان‌ دچار اسارت و زندانی نیست...
روزی که دستش، لای موهای زنی گیر کند دیگر می‌داند هر کجا هم برود ؛
همچون کشتی بی ناخدایی محکوم به سرگردانی و گمشدن در رویای اوست!

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 80 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 21:38

آمده ‌است که خواب برادر مرگ‌است، هر چند تا سال پیش در بارۀ بیهوشی هنوز چیزی نشنیده بودم و تجربه‌ای نداشتم، ولی به باور من بیهوشی مرگ موقت است. در خواب، اغلب رویاها و کابوس‌ها به‌سراغ آدمی می‌آیند؛ گاهی نیمه شب‌ها لیچ عرق، وحشت‌زده و سراسیمه بیدار می‌شوی و با احساس خوشایندی به خود می‌آئی و می‌فهمی که آن‌همه کابوس، یا خوابی پلشت بوده‌است که تو را ساعت‌ها در خواب عذاب داده‌است، گیرم بیهوشی، هیچ ربطی به رویا وکابوش ندارد. بیهوشی «مرگ موقت»،، هیچ شباهتی به‌دنیای شگفت‌انگیز، سحرآمیز و گاهی هولناک وخوف آور خواب ندارد، در بیهوشی، همه‌چیز و همه جا تاریک و مرده است، مرگ! در بیهوشی همه چیز انگار در‌آن چند ساعت می‌میرد. مرگ، مرگ موقت. باری در بیهوشی به دیار خاموشی و به ظلمت و سرزمین تاریکی، به دیار «هیچ» به دیار «نیستی» سفر می‌کنی و زمانی که از این سفر بر می‌گردی، هیچ خاطره‌ای نداری، هیچ، هیچ، هیچ! آن چند ساعت بیهوشی انگار از عمر و زندگی‌ات پاک شده است. آن چند ساعت از عمرت در دیار نیستی جا مانده است و وقتی دوباره آرام آرام به هوش می آئی و به این دنیا بر می‌گردی، احساس می‌کنی در این غیبت صغرا و در مرگ موقت، اتفاقی در وجودت افتاده است، چه اتفاقی؟ نمی‌دانی، همینقدر می‌دانی که دیگر آن آدم سابق نیستی، زمان و مکان، نظم و ترتیب همه چیز به‌هم خورده است و تو روزها و روزها به مرگ و نیستی و عدم فکر می کنی تا دوباره به زندگی برگردی. از سفر می گردی ولی افسوس که هیچ خاطره ای از مرگ نداری تا بگوئی یا بنویسی. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 23:59

.............. به یاد عزیزانی که دیگر پیش ما نیستند !.زبان خامه ندارد سر بیان فراقوگرنه شرح دهم با تو داستان فراق.روزهای آخرسال ....شمعی روشن کنیم وبه یاد عزیزانی باشیم که دیگرپیش مانیستند.به یاد مادران و پدران ..همسران و فرزندان ،برادران و خواهران ...فامیل ودوستان و آشنایانی که چشم ازجهان فروبسته اند..من از یاد رفیق و دوست عزیزم شروع می کنم ....رضا عظیمی عزیزم ...انسانی شاد و مهربان که شرافت ، فکرکردن ، استقلال شخصیت و... در وجودش بود.و همینطور علی صدررفیع عزیزم که انسانی مهربان و دوست داشتنی بود. و یادی از .... عزیزم هوشنگ پورکریمی دریاکناری ...مردی وارسته و بزرگوار که شرافت ، فکرکردن ، استقلال شخصیت و دوری از وابستگی به حکومت پهلوی و وابستگی به مذهب و بازی های کثیف ظلم و دیکتاتوری را در ایران به خیلی ها آموخت و زیر شکنجه ساواک به ستاره ها پیوست و بطور ناشناس دفن شد که هنوز از محل دفنش خبری نیست ..به یاد همه ی روزنامه نگاران ،هنرمندان،شاعران و نویسندگان ازاده ومستقل وصاحب اندیشه و طرفدارمردم که ازپیش ما رفتند،باشیم ...وگرنه روزنامه نگار و هنرمندمزدور و دوزاری طرفدارحکومت دراین کشور تا بخواهی هست و پشیزی هم برای مردم وهنر و تاریخ نمی ارزد.به یادهمه ی جوانان دخترو پسرزیبا و مبارز وتجددخواهی که درخیابان ها و کوچه ها کشته شدند یا کور شدند یا مورد تجاوز قرارگرفتندباشیم ...انسان های فرهیخته ای که دنیای خودراعوض کردند.انسان هائی که به زندگی می اندیشیدندو تا می توانستند زندگی نکردند.اگرچه می خواستندکه بهترو زیباتر و راحت ترو ازادتر از این بمانند و نفس بکشند.اما شرایط ...بیماری ،گرانی وجامعه ی کثیف و خرافاتی وخشونت ماموران و... و افسردگی ازاین شرایط ....اجازه نداد..و آن ها می دانس دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 23:59

................... همه چیز گرون ؛ همه چیز، به جز جان آدمی!.مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل که مِی به گرمی آغوش یار باید و نیسترهی معیری . درود بر شما... گرانی بیداد می‌کند و چقدر فقر اقتصادی زندگی را سخت و غیر تحمل میکند ...واووووووو مردم از این همه گرونی واقعا چی می کشند؟.همه چیز گرون ... همه چیز... به جززندگی و حیات آدمی... تنها چیزی که دراین مملکت دراین 50 سال گذشته ... ارزون ومفت شده .. جان انسان است ..ونه تنها دراین پنجاه سال گذشته ..که درطول تاریخ جان انسان ایرانی همیشه ارزون بوده وهست .. ...هرحکومتی هم از راه می رسد ... بایک امر ونهی ساده ... جان انسان هارا به راحتی اب خوردن خطر می اندازد... به همین سادگی ...وما مدت هااست که درکنار این گونه تهدیدها و تهمت ها و تجاوزها به حریم انسان و زندگی در این جامعه داریم نفس می کشیم و زندگی می کنیم ... زندگی که چه عرض کنم ... نوعی زنده موندن اضطراری!!! ... وقتی دریک جامعه حقوق انسان در همه چیز نادیده گرفته شود...وقتی قانون حاکم نباشد..وقتی قانونی هم که هست به درد نخورد... ان جامعه مطمئنا جامعه ای بیمار و مسموم است ... با اسمانی الوده و مسموم تر... درچنین شهرو روستائی چگونه می شود واقعا زندگی کرد؟....این قدرزخم و فشارزندگی بیشترشده که حتی می و دمنونش هم کارسازنیست ... به قول شهریار... ای غم بگو ازدست تو آخر کجا باید شدن ... درگوشه ی میخانه هم ما را تو پیدا می کنی ؟... که البته در ایران فعلی دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 23:59

همیشه زخمی تازه بر تن داریم فوجی کبوتر سفید با بالهای سوختهبال زدند و...در آسمانِ سیاهِ غمزدهبا انبوهِ آتش و خاکستر فرو نشستند در زمینی که هماره،به ماتم عزیزانش می نشیند .زخمی تازه،در کنار زخمهای بیشمارمسر باز می کند،نمک می پاشد آنکه می گوید،زخمهایم کهنه می شوند و...التیام می یابند.با دستان خسته و فرو مانده بال می زنم،در شبِ غمین میهنمکه اندوهش رهایمنمی کند . + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 15:05

دیدن عکس و نام قربانیان انقلاب زن زندگی آزادی برای من دو احساس ترحم کاملا متفاوت را برمی انگیزد. تاسف نفس گیر برای قربانیان، دوستان، عاشقان، خانواده آنها. حیف برای همه ما که می توانستیم آنها را ملاقات کنیم، دوست یا عاشق و معشوق شان شویم، یا شاید فقط لبخندی را در خیابان رد و بدل کرده باشیم - آن نزدیکی های مکرر و زودگذر بین دو غریبه که بخش بزرگی از لذت زندگی در اینجا همین دیدن ها و شادی های زودگذر استبه من بگویید چه عشق ها و احساسات و باورهایی را می توانستید فقط با صاحب نام‌هایی از جوانان و نوجوانان که از شهریور بر سنگ های قبر حکاکی شده اند را دوست خود معشوق خود همسایه خود یا شاگرد و همکار خود زندگی و تجربه کنید؟ و بعد به قاتلان فکر می کنم. چقدر غم انگیز است که به گونه ای بزرگ شده و زندگی کرده است که گرفتن جان یک نوجوان در مقطعی با شکوه ترین دستاوردش به نظر می رسد! چه زندگی های بی معنی و رقت انگیزی! چقدر همه شما شادتر هستید بعداز کشتار فرزندان این سرزمین ؟ حتی شمادوستان قربانیان و دوستان قاتلان، آیا آنقدر در میان انسان ها انسان بوده ایم که بتوانیم از حضور متنوع ما لذت ببرند؟ + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 15:05

‎سکوت ،چه کلمه شکیل و زیبایی!!‎اما این کلمه خواستنی و جذاب چون بلاتکیف است هر لحظه انتظار هر چیزی باید ازش داشت‎این کلمه به ظاهر سنگین بوی یک حرامزادگی خاصی میده‎اما فریاد‎و امان از فریاد‎اگر گوش شنوا باشد زیباترین کلمه است که به ظاهر زشت بنظر میرسد‎بعد از هر فریاد، ارامش خاصی هست که در سکوت نیست‎چون در سکوت باید منتظر هر لحظه طوفانی باشی‎همون بلاتکلیفی که در این جمله همان حرامزادگی محسوب میشود‎پس فریاد بزن با بلاتکلیفی بجنگ‎چون پشت هر طوفانی ساحل ارامش در انتظارته‎و این ارامش برات صدفهایی به ساحل ارمغان میاره که درونشون یه چیز با ارزشه‎پس بیاییم بجای سنگهای بی ارزش در ساحل ارام وقت نزاریم‎طوفان بپا کنیم تا مروارید بدست بیاریم-‎منم منم بز بزه ها‎دو شاخ دارم در هوا!‎بر خلاف من بشی کات میشی‎گم میشی‎ناپدید میشی !‎منم منم قر قره‎شنگولو منگول دارم‎مات میشی . + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 15:05